مطالب

غزل شماره ۱۱۷ حافظ: دل ما به دور رویت ز چمن فراغ دارد

غزل شماره 117 حافظ با تلاوت علی الموسوی القرمودی

متن غزل حافظ شماره ۱۱۷

دلمان از دیدن علف خالی است
اون چو سخته و اون چو یه لاله داغ داره
سر ما نباید در قوس ابروی کسی بیفتد
در میان مردم منزوی جهان خالی است
من آنقدر به بنفشا علاقه دارم که نفسم را بند می آورد
تو سیاهی، تو دماغت را نمی بینی
به چمن های خشن و به تخت های لاله نگاه کنید
کار را به ندیم شاه بسپارید که از کلمه می ترسد
در شب تاریک و کویر به کجا می توان رسید؟
با این حال، شمع نور دارد
من و شاما صبح با هم گریه می کنیم
ما سوخته ایم و بت ما از ما خالی است
سازدیم چو ابر بهمن بر این علف گریه می کند
به لانه بلبل نگاه کن که یک کلاغ در آن است
دل حافظ در درس عشق می سوزد
که نه شوق تماشا دارد و نه هوای باغ

غزال شماره 117 حافظغزال شماره 117 حافظ
غزال شماره 117 حافظ

معنا و تفسیر غزل شماره ۱۱۷ الحافظ

آیه اول

دلمان از دیدن علف خالی است
اون چو سخته و اون چو یه لاله داغ داره

دل ما در ظاهر و اطراف صورت تو به باغ و پارک نیاز ندارد، زیرا مانند سرو عاشق است و مانند اسطوخودوس داغ از عشق.

✦✦✦✦

بیت دوم

سر ما نباید در قوس ابروی کسی بیفتد
در میان مردم منزوی جهان خالی است

ما تسلیم خمیدگی کسی نمی شویم، یعنی مشغول دوست داشتن دیگران نمی شویم، زیرا دل کسی که در انزوا زندگی می کند از دنیا و مردم رها می شود.

✦✦✦✦

آیه سه

من آنقدر به بنفشا علاقه دارم که نفسم را بند می آورد
تو سیاهی، تو دماغت را نمی بینی

من از دست بنفشه عصبانی هستم که رشد خود را به ذولف یار نسبت می دهد و او را با او مقایسه می کند که می بیند این چهره سیاه بی ارزش چه خیال خامی در سر دارد. جلوی معشوق ظاهر نمی شود.

✦✦✦✦

آیه چهار

به چمن های خشن و به تخت های لاله نگاه کنید
کار را به ندیم شاه بسپارید که از کلمه می ترسد

به آرامی به چمنزار بروید و ببینید که در کنار تخت گل سرخ، لاله ای مانند همدم و رقیب شاه است که جامی شراب در دست دارد. این تصویر زیبا با فصل بهار و شکوفه دادن تعداد زیادی گل در باغ همراه است.

✦✦✦✦

آیه پنج

در شب تاریک و کویر به کجا می توان رسید؟
با این حال، شمع نور دارد

کجا بروم در این تاریکی و صحرای وحشتناک مگر اینکه شمع فروزان تو راهم را روشن کند؟ این بدان معناست که من فقط با راهنمایی و هدایت روشن تو می توانم نجات پیدا کنم.

✦✦✦✦

آیه شش

من و شاما صبح با هم گریه می کنیم
ما سوخته ایم و بت ما از ما خالی است

شایسته است من و شمع سحر با هم گریه کنیم که هر دو سوختیم و معشوق ما را نمی شناسد و به فکر ما نیست. «بیا گریه کنیم» در پایان بیت اول در برخی نسخه ها به صورت «بگو» ضبط شده است، یعنی جا دارد من و شاما سبحان درباره بی تفاوتی و بی علاقگی یار صحبت کنیم.

✦✦✦✦

بیت هفتم

سازدیم جو ابر بهمن بر این چمن گریه می کند
به لانه بلبل نگاه کن که یک کلاغ در آن است

و چون ابر برفی بر علف تو گریستم برای غم و دردی که لانه شادی بلبل به دست کلاغ افتاده است. یعنی اینکه کسی که لیاقتش را ندارد به جایگاهی برسد که لیاقتش را ندارد دردناک است.

✦✦✦✦

آیه هشتم

دل حافظ در درس عشق می سوزد
که نه شوق تماشا دارد و نه هوای باغ

دل حافظ دردناک و پر درد است و آرزو دارد درس عشق را بیاموزد، به همین دلیل دیگر آرزوی گردش و خوشگذرانی و دیدن باغ را ندارد.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا