این بازیگر زن ایرانی تاریخ تولد و درگذشتش یکی بود
هما روستا مسافری بود که در فاصله ۴ مهر ۱۳۲۳ تا ۴ مهر ۱۳۹۴ سفرها کرد و شخصیتها ساخت و زندگیها کرد.
همشهری آنلاین: ۴ مهر ۱۳۲۳ آمد و ۴ مهر ۱۳۹۴ رفت. در فاصله این دو تاریخ، هما روستا سفرها کرد و شخصیتها ساخت و زندگیها کرد. هنوز هم دیالوگ معروفش در ابتدای فیلم «مسافران» (۱۳۷۰) بهرام بیضایی در گوش سینمای زنگ میزند: «ما میریم تهران، برای عروسی خواهر کوچیکترم. ما به تهران نمیرسیم. ما همگی میمیریم.» این دیالوگ را طوری میگوید که انگار از رفتن به استقبال مرگ خودش و خانوادهاش ابایی ندارد. هما روستا را میشود با «مهتاب» و سفر نیمهکارهاش از شمال به تهران در «مسافران» به یاد آورد؛ با عروسیِ عزاشده، با خانوادهای که هر کدام به شیوه خود به سوگ و حرمان واکنش نشان دادند.
خیلی پیش از «مسافران» در اواخر دهه ۱۳۵۰ از «دیوار شیشهای» ساموئل خاچیکیان وارد سینما شد. ۱۵ سال طول کشید تا دوباره در فیلمی سینمایی جلوی دوربین برود. در «گزارش یک قتل» (۱۳۶۵) محمدعلی نجفی بازی کرد که داستان سروان کلالی، عضو قدیمی حزب توده ایران، بود که پس از آزادی از زندان تصمیم میگیرد، کیمرام، رهبر سابق سازمان نظامی حزب را که خیانت کرده و حال نیز رئیس کانون حزب رستاخیز کارخانه ذوبآهن اصفهان است، به قتل برساند. او تصمیمش را در کوران انقلاب عملی میکند و پس از گذشت سالها همسر و دخترش را ملاقات کند. بازی در این فیلم برای هما روستا که پدرش، رضا روستا، از رهبران حزب توده ایران بود حتما معنای خاصی داشته.
سال بعد «پرنده کوچک خوشبختی» (پوران درخشنده، ۱۳۶۶) نقش معلمی را عهدهدار شد که مثل مسافری از راه میرسد و وارد زندگی یک دختر لال میشود و زندگی او را تغییر میدهد.
«تمام وسوسههای زمین» را در سال ۱۳۶۸ بازی کرد. مهم نیست که به نظر اغلب منتقدان و اهل فن این فیلم، فیلم خوبی از آب درنیامد و حمید سمندریان در نخستین و آخرین تجربه سینماییاش شکست خورد. هما در این فیلم جلوی دوربین همسرش بازی کرد. او همای حمید بود و هرچه نام و نشانی از حمید داشت، برایش عزیز و محترم و دوستداشتنی بود.
سال ۱۳۷۱، بعد از «مسافران»، در «از کرخه تا راین» در نقش زنی به نام لیلا ظاهر شد که سالها پیش خانوادهاش را ترک کرده و به آلمان رفته و با همسرِ آلمانی و فرزندش زندگی میکند. وقتی برادر لیلا که جانباز است، برای عمل چشمانش به آلمان میرود، خواهر و برادر بعد سالها با هم مواجه میشوند و در آخر برادر، خواهرش را نادم و رهسپار خانه میکند. برای این فیلم برنده سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن از جشنواره فیلم فجر شد، اما انگار که این جایزه چندان برایش خوشیمن نبود و بعد از آن سینما تقریبا برایش تمام شد.
در تلویزیون در سریال «خاک سرخ» که سال ۱۳۸۱ از شبکه یک پخش شد، باز با حاتمیکیا همکاری کرد و نقش خانم صبا را در فیلمی با پسزمینه جنگ بازی کرد.
شوری و عشقش به تئاتر وصفناشدنی بود. تئاتر معنای واقعی هنر را برایش تداعی میکرد. در اوایل دهه ۱۳۷۰ در نشریهای از وضع بد تئاتر گله کرد و از آن یادداشت میشد دریافت چه اندازه دل در گرو صحنه دارد. سال ۱۳۹۲ برای آخرین بار روی صحنه رفت و بعد از آن بیماری بود که او را با خود به سفری دورودراز برد.
همسفرش سال ۱۳۹۱ او را ترک کرد و بعد از آن نام و یاد حمید سمندریان همواره با او بود تا اینکه بالاخره در ۴ مهرماه ۱۳۹۴ به دیار ابدی سفر کرد.
هما روستا مسافری بود که در فاصله ۴ مهر ۱۳۲۳ تا ۴ مهر ۱۳۹۴ سفرها کرد و شخصیتها ساخت و زندگیها کرد. یادش گرامی.