غزل شماره ۳۲۲ حافظ: خیال نقش تو در کارگاه دیده کشیدم
متن غزل الحافظ شماره ۳۲۲
نقش خود را در کارگاه تصور کرده اید
من این را در مدل شما ندیده ام و نشنیده ام
هر چند در درخواست شما باد شمال مترادف است
من به قد تو نرسیدم
من هرگز آرزوی روز زندگی را نداشتم
طمع دور دهانت از کام
با شادی بهار قطره هایی را که ریختم نوشت
چه عشوه گری خریدم بخاطر فروش شما
تیرهای زیادی در ریش من است
چند بار برای کویت ناراحت شده اید؟
مرا پیش خودت بیاور، ای نسیم مه آلود صبح
از ریش بوی خون شنیدم
گناه چشم سیاه و گردن دلخواه تو بود
من بیشتر شبیه آهوی وحشی هستم تا انسان
نسیمی از بالای سرم گذشت
پرده روی قلب خونی ام را باز کردم تا بو کنم
سوگند به خاک پای تو و نوری که حفظ می کند
من هیچ آدم بی چهره ای را در نور چراغ ندیدم
معنا و تفسیر غزل شماره 322 الحافظ
آیه اول
نقش خود را در کارگاه تصور کرده اید
من این را در مدل شما ندیده ام و نشنیده ام
در کارخانه چشم، تصویر شما را کشیدم و آن را مجسم کردم. من هرگز تابلویی به زیبایی چهره شما ندیده ام و نشنیده ام.
✦✦✦✦
بیت دوم
گرچه در درخواست تو باد شمال نام من است
من به قد تو نرسیدم
گرچه با پای پیاده و با باد شمال برای رسیدن به تو تقلا می کنم، اما به راه قامت بلند تو که با غرور و تکبر قدم می زند نرسیده ام.
✦✦✦✦
آیه سه
من هرگز آرزوی روز زندگی را نداشتم
طمع دور دهانت از کام
در دل شب تاریک تو به روشنایی زندگیم اعتنا نکردم، یعنی از جان گذشتم. از میان آرزوهای دلم، آرزوی بوسه را از لبانت پاک کردم.
✦✦✦✦
آیه چهار
با شادی بهار قطره هایی را که ریختم نوشت
به خاطر فروشنده ات، چه لاس زدن خریدی
در آرزوی رسیدن به چشمه ی حیات بر لبان تو اشک های فراوان ریخته ام و از لب های نازنین تو طلسم های فراوان خریده ام.
✦✦✦✦
آیه پنج
چه تیرهایی در ریش من پهن کردی
چند بار از غم کویت رنج برده ام؟
با مهربانی و جادوی چشمانت چه تیرهایی به سوی قلب مجروح من زدی و بار و فشار غم بر سرت کشیدی.
✦✦✦✦
آیه شش
مرا ببر، نسیم مه آلود صبح
از ریش بوی خون شنیدم
ای نسیم صبح، خاکی برایم بیاور از خاک کوی یار که از آن رد و بوی خون دل های مجروح را حس می کنم.
✦✦✦✦
بیت هفتم
گناه چشم سیاه و گردن دلخواه تو بود
من بیشتر شبیه آهوی وحشی هستم تا انسان
به خاطر چشمان سیاه و گردن زیبایت، مثل آهوی وحشی از دست مردم فرار کردی.
✦✦✦✦
آیه هشتم
نسیمی از بالای سرم گذشت
پرده روی قلب خونی ام را باز کردم تا بو کنم
نسیمی از کوی و اطراف آن وزید و از روی من گذشت. برای همین مثل غنچه پرده خونین دلم را پاره کردی.
✦✦✦✦
آیه نهم
سوگند به خاک پای تو و نوری که حفظ می کند
هیچ آدم بی چهره ای را در نور چراغ ندیدم
قسم به خاک پای تو و نور چشمانم ای حافظ که اگر صورت تو نبود از چراغ چشمانم شعاع نوری نمی دیدم.
منبع: شرح الجلالی بر حافظ با شرح و تلخیص.