مطالب

غزل شماره ۲۹۴ حافظ: در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع

آیه اول

به عشق تو، من را می شناسند، چو شاما
سربازان شب می نشینند و شمع روشن می کنند

در عشق تو، چون شمع در میان نیکان، آوازه وفا دارم و چون شمع در آتشگاه عاشقان وفادار، شب و شب می گذرانم.

✦✦✦✦

بیت دوم

از چشمای غمگین شب و روز نمیتونم بخوابم
همین بس که در بیماری طلاقت مثل شمع گریه می کنم

شب و روز چشمانم غمگین از درد عشق، اشک آتشین می ریزم.

✦✦✦✦

آیه سه

تحمل غم تو تمام شده است
من هنوزم مثل شمع در آتش مهر تو می سوزم

گرچه نخ صبرم با تیغه قیچی غم تو بریده شد، اما همچنان در آتش عشق تو چون شعله شمع می لرزم و می خندم.

✦✦✦✦

آیه چهار

اگر این مقدار اشک صورتی که دارم نبود
چه زمانی راز پنهان من را شعله ور کردی، چو شاما؟

اگر اشک های سرخم مثل اسبی که تاخت سرازیر نمی شد، راز عشقم که مثل شمع می سوزد، فاش نمی شد.

✦✦✦✦

آیه پنج

در میان آب و آتش، هنوز در حال خوشگذرانی هستید
نگذار این دل غمگین مثل شمع اشک هایم را ببارد

قلب مریض و خسته ام که در میان اشک ها و آه ها اشک می ریزد همچنان مشغول فکر کردن به تو و لذت بردن از عشق توست.

✦✦✦✦

آیه شش

شب هجرت پروانه واسیلی مرا فرستاد
از درد تو دنیا را مثل شمع نمی سوزانم

در شب دوری و جدایی بگذار ارتباط برقرار کنم وگرنه دنیا را چون شمعی از درد عشق تو خواهم سوزاند.

✦✦✦✦

بیت هفتم

بدون زیبایی افکار تو، روز من مانند شب می شد
با کمال عشق تو، با وجود کمبودم، شمع هستم

روز من بدون چهره جهانی تو مانند خورشید است، مانند شبی تاریک، و گرچه در عشق تو به مرحله کمال رسیده ام، مانند شمع آب می شوم و محو می شوم.

✦✦✦✦

آیه هشتم

کوه صبرم چون موم در دست غم تو نرم شد
باشد که شمع های من در آب و آتش عشق تو آب شود

صبرم مثل کوه استوار بود اما از زمانی که تو را دوست داشتم غم دوری از تو صبرم را چون موم نرم کرده است. یعنی عشق تو صبرم را گرفت.

✦✦✦✦

آیه نهم

مثل صبح من برای دیدار تو نفس باقی مانده است
تا بمیرم شمع روشن میکنم

مثل شمع از سحر تا صبح فقط یک نفس مانده ام صورتت را به من نشان بده تا مثل شمع بمیرم.

✦✦✦✦

آیه ده

شبی به وصلت به من افتخار کن عزیزم
تا بالکن من با بازدید شما روشن شود

ای عاشق لطیف و مهربان، یک شب مرا به وصلت افتخار کن تا بالکن خانه ام را چون شمعی از دیدارت روشن کنم.

✦✦✦✦

آیه یازده

آتش مهر تو را نگهبان شگفت انگیزی گرفت
چه کسی آتش را در دل آب دید و آن را روی شمع روشن کرد؟

آن که آتش عشق تو را نگه دارد، آرزو و آرزو را در دل خود نهاده است و این آتش دل مانند شمعی است که نمی توانم آن را انجام دهم، نمی توانم آن را با چشمان اشک خاموش کنم.

منبع: شرح الجلالی بر حافظ با شرح و تلخیص.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا