مطالب

غزل شماره ۱۸۴ حافظ: دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند

غزل شماره 184 حافظ با تلاوت علی الموسوی القرمودی

متن غزل حافظ شماره 184

دیدم فرشته ها در بار را زدند
گل آدم جوانه زد و جام را آلوده کرد
اهالی حرم مطهر و عفاف ملکوت
در جاده با من مست کردند
بهشت تحمل بار امانت را نداشت
به نام من قرعه کشی کردند
جنگ هفتاد و دو کشور همه را خسته می کند
چون حقیقت را ندیدند، افسانه ساختند
خدا را شکر که بین من و او صلح برقرار شد
صوفیان با سپاس رقصیدند
آتش آن شمعی نیست که به شعله خود بخندد
این آتشی است که به خرمنگاه رفت
محافظ حافظ نقشاد از چهره نقاب اندیشی کیست؟
آنها کلمات را تا لبه شانه می کردند

غزل شماره 184 حافظغزل شماره 184 حافظ
غزل شماره 184 حافظ

معنا و تفسیر غزل شماره 184 حافظ

آیه اول

دیدم فرشته ها در بار را زدند
گل آدم جوانه زد و جام را آلوده کرد

دیشب دیدم که فرشتگان وارد شرابخانه عشق روی زمین شدند و از شراب حضور آدم خمیر و خمیر درست کردند و در جامی ریختند.

✦✦✦✦

بیت دوم

اهالی حرم مطهر و عفاف ملکوت
در جاده با من مست کردند

(ادامه آیه قبل دیشب) زنان پاکدامن که در حجاب و عفت آسمانی هستند یعنی فرشتگان با من شراب علم الهی نوشیدند.

✦✦✦✦

آیه سه

بهشت تحمل بار امانت را نداشت
به نام من قرعه کشی کردند

بهشت قدرت تحمل بار توکل به خدا را نداشت و از پذیرش عشق سرباز زد. تا اینکه قرعه مثل یک عاشق دیوانه نامم را زد و این امانت الهی به من سپرده شد.

✦✦✦✦

آیه چهار

جنگ هفتاد و دو کشور همه را خسته می کند
چون حقیقت را ندیدند، افسانه ساختند

به دلیل جنگ و اختلاف روش، هفتاد و دو فرقه را ببخشید، هیچ کدام اشتباه نمی کنند، زیرا از دیدن حق و حقیقت محروم بودند، به ناچار شروع به افسانه سازی کردند. یعنی هیچ کدام نمی دانند حقیقت چیست و آنچه می گویند خیالشان است.

✦✦✦✦

آیه پنج

خدا را شکر که بین من و او صلح برقرار شد
صوفیان با سپاس رقصیدند

خدا را شکر که میان من و او صلح و تفاهم به وجود آمد و صوفیان به برکت این توفیق در حال رقص شراب شادی نوشیدند.

✦✦✦✦

آیه شش

آتش آن شمعی نیست که به شعله خود بخندد
این آتش بود که به خرمنگاه رفت

شعله ای که با شمع لبخند می زند آتش نیست، آتش واقعی آن عشق سوزان است که پروانه ای را در خرمن هستی شعله ور کرد و جانش را به آتش کشید.

✦✦✦✦

بیت هفتم

محافظ حافظ نقشاد از چهره نقاب اندیشی کیست؟
آنها کلمات را تا لبه شانه می کردند

از زمانی که با قلم مو حرف می زدند تا به امروز، هیچکس مانند حافظ حجاب را از چهره اندیشه برنداشت. یعنی از ابتدای گفتار بشر تا امروز هیچکس مثل حافظ اظهار نظر نکرده است

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا